آرزو

در سوار شدن بر وسایل مسافرکش اگر روزی دیدید که نفر جلو پیاده نشد که شما را در بین عذاب دهد
در خیابان یک طرفه ای که حق باشماست اگر دید که خلاف کار شما را به زور به حاشیه نراند
آن زمان روزی است که :
چو ایران مباشد تن من مباد
ما خود ؛ خود را می دریم چرا دنبال مقصر بالاتر می گردیم ...
انسان گرگ انسان است.
همین

اورامانات

بهشت گمشده ای در غربی ترین نقطه ایران
غربت غرب کشور که غریب نیست ؛ آشناست زیرا منظره هایش را بارها دیده ای در خواب در تعبیر ناممکن رویاها و اینک شکل عینی آنرا می بینی :
باهم تماشا گر باشیم
http://www.geocities.com/strange_pilgrim/Uramanat.html
و
http://www.geocities.com/strange_pilgrim/Uramanat2.html 

آنسوی آینه....

...... اون روز چند تا دزد که در اتاقی زندانی بودن وقتی بیرون اومدن تا قرار گاه را نظافت کنند مشکل می شد تشخیص داد که کدامشون جزو زندانیها هستند و کدام شون گارد محافظ چون سرو وضعشون ؛ زفتارشون ؛ گفتارشون مشابه هم بود انگار اگه این دزدا زودتر صاحب اسلحه می شدند و زودتر در قرارگاه مستقر می شدند جاشون با زندانبانها عوض می شد......
نقل از کتاب « شب طولانی تیز دندان » ؛ خورخه کاره را گومز