... ۲۴ یا ۲۵ سال پیش کتابی خواندم به نام اسرار معدن ذغال سنگ اثر ژول ورن در اون کتاب گروهی را توصیف کرده بود که کارشان این بود :
مطرود اجتماع که جایگاهی نداشتند با لباسی شبیه به جامه فرقه فرانسیسکنها با شمعی بلند در تونلهای پیچاپیچ معادن ذغال سنگ اسکاتلند پرسه می زدند تا احیانا اگر جایی گاز معدن وجود دارد دیگران را از خطر انفجار قریب الوقوع آگاه کنند ...
آنان فرجامی جز مرگی فجیع در اثر انفجار نداشتند و مسبب مرگشان هم همان شمع بلند روشنگر راهشان بود . و معدنچیان به آنان نام زائر داده بودند
و اما غریب ... از ترکیب یکی از داستانهای کوتاه مارکز به نام ( زائران غریب ) خوشم آمد ...
تا بعد